سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تفریح

کلک رشتی

نیرنگ مرد رشتی

یک روز یک دکتر که در اتاقش منتظر رجوع یک بیمار بود پیر مردی را دید که یک مرد رشتی بود . پیرمرد با یک نایلون پلاستیکی که در آن یک ماهی بزرگ بود به سمت دکتر آمد و آن را به او داد . و به دکتر گفت که من پدر بزرگ پسری هستم که آن را از آب نجات دادی . این ماهی را برای تشکر آوردم.

دکتر هر چی فکر کرد به یاد نیاورد که کی و کجا کسی رو نجات داده است اما ماهی رو گرفت.:D

در منزل دکتر همسرش گفت من حوصله پاک کردن ماهی را ندارم و دکتر هم خودش این کار را کرد . فردا که به مطب خود رفت آن پیرمرد را دید . پیر مرد شتابان به سوی دکتر رفت و جلوی بیماران به او گفت : آقای دکتر چرا نگفتی که تو آن کسی نیستی که نوه من را نجات داده خواهش می کنم ماهی من را پس بدهید.

دکتر گفت : ماهی شما الان چند تکه شده و در یخچال هست . پیر مرد گفت پس پول ماهی را بده تا یکی دیگر تهیه کنم . دکتر هم 70 هزار تومان به پیر مرد داد و به اتاقش رفت.

بعد دکتر متوجه شد که برای همکارانش هم این اتفاق افتاده و آن پیرمرد با یک کامیون ماهی به این شهر آمده و آنها رو فروخته.

راستیا رشتیا اینقدر ماهی خوردن باهوش شدن چه فکرایی به سرشون میزنه.

البته منم رشتی هستم . هیهی.

                                                         تشکر از اینکه ههمیشه به ما نظر میدین.